مثلا من باشم و تو باشی و عشق
دعوا کرده باشیم ...نه ! دعوا که نه فقط یک بحث کوچک بود که دلخور شده ایم از هم ، دیگر لبخند نمیزنی و اتفاقات امروزت را برایم نمیگویی . صدای اذان که آمد سجاده ات را پهن کنی و منتظر من نباشی تا بیایم ، نماز مغرب را شروع کنی ، چادر نماز را سرم کنم و الله اکبر بگویم ، حواسم پرت تو شود ، دوباره و چند باره ، نمیشود . چادر را روی سجاده بگذارم و بیایم روبه رویت بنشینم ، چشمهایت بسته باشد و سرت بالا ، تسبیحت بین انگشتانت میچرخد و زمزمه میکنی ، چهره ی اخمی َت هم دلنشین است ، دستت را بگیرم و چشمهایت باز شود و با تعجب نگاهم کنی تند و پشت سرهم بگویم « دوسِت دارم دوسِت دارم دوسِت دارم ...» تا نفسم بگیرد . دستت را ول نکنم که پیامبرم توصیه کرده دست همسرت را بگیر وقت ناراحتی و بگو این دست تو در دست من است تا حلالم کنی و ببخشی ، دستت را ول نکنم و بگویم: بــبــخـ ..نگذاری جمله ام تمام شود ، لبخند یواشی بزنی و پیشانیَم گرم شود ...
حالا حواسم جمع است و الله اکبر را میگویم...
+ ذلیل نیستم ، اما به نظرم رابطه ی عاشقانه و محبت زن و مرد نباید واسه ذلیلی و سروری ، حتی یکم خدشه دار بشه ...