مثلاً من بشم خآنوم خونه
صبح خودم وآسه شوهرم صبحونه آماده کنم و خودم بیدآرش کنم ، خودم بدرقه ش کنم ...بعد بلافآصله به سآعت نگآه کنم و دلم تنگ بشه
وآسه آقـآمون قیمه بپزم و مثل همیشه خودم همه ی سیب زمینی هآرو قبلش تمـوم کنم
مثل قبلاً وقت تمیز کردن و جـآرو کردن ، آواز بخونم و ادا دربیارم و بچرخم و بآ خودم حـرف بزنم
هی به سآعت نگآه کنم و ثآنیه بشمآرم که زودتر بیآد ، مآمآن همیشه میگه اینجوری آدم ُنترسون ، موقع اومدنـش من یه خآنوم ِ خوشگـل بآشم که خونمون بوی عشق بده و شـوهرم اشتیـآق داشته باشه برای اومدن ، درسته که زن بآید به استقبآل شوهرش بره ولی مثلاً که قآیم بشم پشت در و تا در باز شد و تعجب کرد که من کجآم که نیومدم جلو ، جیـغ بزنم و بغلش کنم و تند تند ببوسمش :) بخنده و بخنده و دنیا بخنده ...
یه زن بآشم که هر روز صبح فکر نمیکنم زندگیم تکرآریه ، غر نمیزنم ، زندگی میکنم و میزآرم زندگی کنیم ...
بعد ۶۰ ساله که شدم ، هنوزم یه زن شـآد و پر از شورم که پیری توی دلش نرفته و هنوز چهره اش نشون نمیده پآ به پیری گذآشته و شوهـرش همیشه عآشقش بوده :) ...
+ پرآکنده نوشتم ، یهویی و خیلی پرآکنده .