یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

من خجآلتی هستم اما فقط توی چند دقیقه ی اول یه دیدآر ، بعدش راحت میشم و پیر و جوون هم نداره و بلاخره یه حرفی برای گفتن و سرگرم شدن پیدا میکنم و نمیزارم هم طرف مقابلم خجآلت بکشه ، خلاصه که دردسر اینجوری نداشتم ُ با کسی هم مشکلی نداشتم و هیچ وقت توی یه جمع هرچند ، ناآشنا عذاب نکشیدم 

امـــا تازگیآ  ، از یکی طوری خجآلت میکشم که توی همه ی سالهای عمرم نکشیدم ، اصلاً نمیتونم توصیف کنم ، اصلاً نمیفهمم ! بعد از خودم عصبآنی میشم ُ تنبیه میکنم خودم ُ و برای یه مدت کوتاه خوب میشم و دوباره روز از نو ...

من که زن عمو بهم میگه « کاچه » ، من که همیشه بآید حرف بزنم و گوشم میسوزه از حرف زدن با تلفن ؛ من که صبح تا شب چرت و پرت میگم و بابا آخرش دستش ُمیزاره رو پیشونیم که ببینه تب دارم یا نه، در مقابل این آدم ، اصلاً نمیتونم ، یعنی اصلاً اصلاً که نه ، ولی به اندازه ی قابل توجهی لآل میشم :)

خلاصه که درگیری جـدید من ، کشف علت ِاین رفتاره ، هرچند که هنوز به نتیجه ای نرسیدم ...

خانوم ِ امیدوار

خـدایا عاشقتم ، تو همه ی دار و ندآر منی :*

مثل الان که رعد و برق میزنه و بآرون میاد و ابرآ اومدن تو آسمون ، بآزم میخوای نشونمون بدی که چقدر بـدیم که هی فرآموشت میکنیم ؟

بآرون هدیه ی خدآست ، رحمت و بخشندگی ِ اونه که هرکسی میتونه ببینه بفهمه، چشماتون ُببندین و زیر همه ی بارون ها امن یجیب بخونین و برای همه دعا کنین ...


خانوم ِ امیدوار

اگه قرآر باشه یکی ُ انتخاب کنین ، کدومش ُ بهتر میدونین ؟


یکی دوسِتون دآشته باشه 

یکی رو دوس دآشته باشین



خانوم ِ امیدوار
خب دخترم ؛ قبلاً برایت از رابطه با بابا گفتم ؛ حآلا باید وظیفه ام را در قبلا همسرداری ات اجرا کنم :
وقتی لباس سفید عــروس را پوشیدی ؛ صورتت ؛ ماه ِ آسمان شد و خنده هایت دل ِ همه را شــاد کرد من کنارت میشینم ؛ میبوسمت و یادت میآورم این حرف ها را :
یک زن ؛ ستون های خانه است ؛ گرمی و آرامش ِ خانه است ؛ لبخندهای خانه ست ؛ گوش نکن حرف هآی روان شناسانه ی اصول رابطه با همسرت را ؛ به حرف دلت گوش کن دخترم ؛ از اینجا به بــعد تو کســی میشوی که میتواند بهشت بخرد برای خودش و شوهرش ؛ کسی که میتواند توی رگ های زندگی آمپول ِ آرامش تزریق کند 
با همسرت بداخلاقی نکن هیچ وقت ؛ سـآزش را ؛ تشکر را ؛ یاد بگیر عزیزم ؛ برای همسرت تمام ِ دنیا باش ؛ غــرورش را جریحه دار نکن مــامان که این کآر اول از همه به تو صدمه خواهد زد ؛ ببخش و گذشت را یــاد بگیر ...زندگی خیلی بالا و پایین خواهد داشت ؛ انــقدر که به فکرت خطــور هم نمیکند امــا ستون های خانه اگر بلرزد ؛ کل ِخانه لرزید ؛ تو محکم بــاش حتی اگر روزی شوهرت لرزید و سست شد تو محکم باش و حفظ کن .
مدرن فکر نکن عزیــزم ؛ گـاهی عقب بمآنی خیلی بهتر است ؛ چنگ و دندان هم که لازم شد به کار ببر تا زندگیت حفظ شود 
من مــادرت پر از عیب هستم ؛ پر از عیـــب ؛ همه ی کـاستی هایم را ببخش ؛ تمام ِ تــلاشم را کردم که مــادر خوبی باشم . این حرفهآ را جدی بگیر دخترم و با عشق همه را حک کن توی دلت...؛ 
باور کن شیرینی زندگی به دلهآی بزرگ و مهربان بسته ست ....
حـالا برو ؛ با لباس ِ سفیدت برو و سفید بخت شو :)
خانوم ِ امیدوار


دخترم ؛ کآش خیلی بابایی باشی ؛ از همــآن دخترهآیی که تا به بابا میرسند لـوس میشوند و دوست داشتنی :)

که رابطه ات با بابا و خنده هایت برایش توصیف کردنی نباشد ؛ که بابا با دیدنت از ته ِدل عشق کند 

دخترم ؛ تنها مردی که در این دنیای بزرگ ؛ بی حد و اندازه و همیشگی دوستت دارد و همیشه و درهرحآل آغوشش برایت باز است ؛ باباست 

برای بهانه گیری هایش دختر خوبی باش ؛ برای حساسیت هآی گاهی خنده دار و از روی علاقه اش دختر خوبی باش ؛ برای پدرت دختر خیلی خوبی باش

حفظ کن در خاطرت ؛ اولین مردی که با دیدنت لبخند زد پدرت بود ؛ اولین مردی که تو را بوسید ؛ پدرت بود ؛ اولین مردی که دیوانه وآر دوستت داشت ؛ پدرت بود 

برای بابا تو همیشه قشنگ ترین دختر دنیآ هستی 

دلش را نشکن دخترم ؛ جوابش را هیچ وقت با تندی نده ؛ به رویش بخند و مدام و هر لحظه امنیت ِآغوشش را حس کن 

خواهش میکنم دخترم  ...

خانوم ِ امیدوار

خانوم ِ امیدوار

دلــم خیــلی گرفته ، میخوام بزنم زیر گریه و بلند بلند اشک بریزم امآ نمیشه ، 

خدآیا ، حالم ُ خوب کن امشب ، این بغض ُ که بلد نیستم چطور نگهش دارم تو برام نگه دار ، برو توی دل مامان و بهش بگو نیاد پیش من که ببینه نآرآحتم و شرمنده بشم 

خدآیا ، من تا شب که همه بخوآبن طاقت نمیآرم ، خودت آرومم کن ...

من چشمام ُ میبندم و منتظر میشم خدا ، زووود خوبم کن ...

خانوم ِ امیدوار

گفت « از اینهمه نذر و نیاز چی گیرت اومده ؟ » 

نشستم قشنگ فکر کردم ، واقعاً من برای چی انقدر هی چهل شب فلان سوره و چهل شب اون یکی سوره ُ این نماز ُ اون نماز ُ فلان ختم ُ چن هزارتا ذکر ُ میگم ؟ واقعاً چرا ؟ درحالی که شاید هیچ کدوم از حاجتآم برآورده نشده .

 فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من اینکآرا رو واسه حاجت نمیکنم دیگه . اولش واسه رسیدن به خواسته هآم بوده اما الان میبینم که دیگه برای امیدوآر بودن ِهمیشگی ‍ِکه انقدر سرسختآنه انجام میدم 

اگه خدا چیزی ُ نمیده ، حتما میخواد بهترش ُ بده و وقتش نیست ، اما امیدی که توی این کارآ هست باعث میشه بعد از یه مدت اصلاً یادت بره برای چی انجامش میدی ، چه خواسته ای داشتی ، فقط دلت میخواد همون حس ِخوب بهت منتقل بشه ، همین!


خانوم ِ امیدوار

مامان عاشق موهای بلند بود و من ِبیچاره از بدو تولد موهام قیچی ندید ، آدم اگه از یه چیزی منعش کنن بیشتر راغب میشه راسته واقعن ، در راستای رسیدن به هدف در سن ۶ سالگی موهای بسی بلندمان که رشد غیر طبیعی داشت قیچی قیچی کردیم و تمآم . 

خلآصه ، مامان بعد از اون ماجرآ دیگه هیچ وقت من ُبا قیچی تنها نزاشت تا بلاخره بعد از یک ماه ناله و زاری و زمین گازگیری ُ مو کشی ُ دهن ..دادن بلاخره راضــــی شد دوباره من ُ با موهآی کوتآه ببینه. ماهم از فرصت استفآده کردیم و روی صندلی آرایشگر که نشستیم گفتیم از ته ! مردونه ! و آرایشگر هم نامردی نکرد و از ته زد و تمام 

و یک هفته هیچ کس با من حرف نمیزد و تمام دوستان ِمدرسه ای فوش فوش نثارمان میکردند ولی چیزی که مهم بود این بود که من راضی بودم .

از آخرین بار زمان زیادی نگذشته بود که موهآی فلان فلان شده ی ما به حد ِاولیه رسیدند و من دیییییگر حق کوتاه کردن در حد یک ارزن هم نداشتم و بآور بفرمایید به صووورت کاملاً غیر طبیعی فقط رشد میکرد .

تا اینکه دیگه فهمیدم که باید بآهاش کنآر بیام و راه دیگه ای نیست و زیاد درگیر نبودم ، اما دیروز جلوی آیینه به این نتیجه رسیدم که من از داشتن موهای انقدر بلند احساس خوبی دارم اما از داشتن موهای کوتاه تر احسآس فوق العاده ای خواهم داشت :))

فعلاً مشغول ِپیاده روی روی مخ ِمادر هستیم ، خدا قبول کنه ایشالا .


خانوم ِ امیدوار