مامان عاشق موهای بلند بود و من ِبیچاره از بدو تولد موهام قیچی ندید ، آدم اگه از یه چیزی منعش کنن بیشتر راغب میشه راسته واقعن ، در راستای رسیدن به هدف در سن ۶ سالگی موهای بسی بلندمان که رشد غیر طبیعی داشت قیچی قیچی کردیم و تمآم .
خلآصه ، مامان بعد از اون ماجرآ دیگه هیچ وقت من ُبا قیچی تنها نزاشت تا بلاخره بعد از یک ماه ناله و زاری و زمین گازگیری ُ مو کشی ُ دهن ..دادن بلاخره راضــــی شد دوباره من ُ با موهآی کوتآه ببینه. ماهم از فرصت استفآده کردیم و روی صندلی آرایشگر که نشستیم گفتیم از ته ! مردونه ! و آرایشگر هم نامردی نکرد و از ته زد و تمام
و یک هفته هیچ کس با من حرف نمیزد و تمام دوستان ِمدرسه ای فوش فوش نثارمان میکردند ولی چیزی که مهم بود این بود که من راضی بودم .
از آخرین بار زمان زیادی نگذشته بود که موهآی فلان فلان شده ی ما به حد ِاولیه رسیدند و من دیییییگر حق کوتاه کردن در حد یک ارزن هم نداشتم و بآور بفرمایید به صووورت کاملاً غیر طبیعی فقط رشد میکرد .
تا اینکه دیگه فهمیدم که باید بآهاش کنآر بیام و راه دیگه ای نیست و زیاد درگیر نبودم ، اما دیروز جلوی آیینه به این نتیجه رسیدم که من از داشتن موهای انقدر بلند احساس خوبی دارم اما از داشتن موهای کوتاه تر احسآس فوق العاده ای خواهم داشت :))
فعلاً مشغول ِپیاده روی روی مخ ِمادر هستیم ، خدا قبول کنه ایشالا .