گفت « از اینهمه نذر و نیاز چی گیرت اومده ؟ »
نشستم قشنگ فکر کردم ، واقعاً من برای چی انقدر هی چهل شب فلان سوره و چهل شب اون یکی سوره ُ این نماز ُ اون نماز ُ فلان ختم ُ چن هزارتا ذکر ُ میگم ؟ واقعاً چرا ؟ درحالی که شاید هیچ کدوم از حاجتآم برآورده نشده .
فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من اینکآرا رو واسه حاجت نمیکنم دیگه . اولش واسه رسیدن به خواسته هآم بوده اما الان میبینم که دیگه برای امیدوآر بودن ِهمیشگی ِکه انقدر سرسختآنه انجام میدم
اگه خدا چیزی ُ نمیده ، حتما میخواد بهترش ُ بده و وقتش نیست ، اما امیدی که توی این کارآ هست باعث میشه بعد از یه مدت اصلاً یادت بره برای چی انجامش میدی ، چه خواسته ای داشتی ، فقط دلت میخواد همون حس ِخوب بهت منتقل بشه ، همین!
آفرین به این نگاه