یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

از صبح صدام ُ انداختم به سرم ُ هرچی بلد بودم خوندم ، الان ته ِحلقم درد میکنه .به عقیده ی مادر من دیوانه بوده ام از همان اول و دیگر راهی برای شفایم نیست و نوچ نوچ کنان میگوید خدا به داد آن مـردی برسد که تو خانومش باشی ، که البته لحن دوستانه ای نداشت و بعد هم ادامه داد که دیوونه که دست خودش نیست 

اشکآلی نداره ، مام خدایی داریم یه وقت دیدین این نیمه ی گمشده اومد و عاشق همین خل بازیآی ما شد و وقتی الکی جلوی آیینه شکلک درآوردیم ُ آوازآی کوچه بازاری خوندیم ُ الکی خندیدیم و خلاااصه شخصیت غیرخانومی مارو دید  نزد تو سرش که چه اشتباهی کردم ، تو تنهاییش بزنه مهم نیستآ بلاخره منم آدمم درک میکنم چقد سخته  ، شایدم من مداوآ شدم ...

خانوم ِ امیدوار

مثلا : 

مثلا اخم کرده باشی ، از آن اخم هایی که دست و پا میلرزاند 

اخمالو نشسته باشی و خنده ام بگیرد از بهانه گیری هایت ، خودم را نگه دارم و برایت چای بریزم و دامن گلدارم باد بخورد ...

روبه رویت بنشینم و با لبخند چای خوردنت را تماشا کنم ، اخم هایت بیشتر توی هم بروند و با چشم و ابرو اشاره کنی که « چـــیـه ؟ » خنده ام شدت بگیرد و پناه ببرم به آشپزخانه ، بلند صدایم بزنی و با حرص بگویی « بخندی من میدونم و تو » حیف که نمیدانی با آن ابروهای درهم چطور آدم را دیوانه میکنی ...

وقتش است ، جلوی راهم سبز بشی و با همان اخم های قشنگ و با همان عصبانیت بگویی دلخوری ات را ، دلیل این عصبانیتت را ...بین حرف زدنت با انگشتم اخم هایت را باز کنم . 

صدایت بالاتر برود ، سریع خودم را در آغوشت جا کنم و آهسته و به مظلومانه ترین شکل ممکن بگویم « داد نزن ...میترسم » بعد بلافاصله ببوسمت . 

چهره ات مثل همیشه مهربان شود و بخندی :)

ساعتی بعد با آرامش ، دلخوری ات را رفع میکنیم :)


خانوم ِ امیدوار



قَالَ إِنَّمَا أشکُو بَثِّی وَ حُزنِی إِلَی اللهِ....


غمگین که می شوی، حواست باشد گوش خدا برای شنیدن غم هایت شنواترین است....


یوسف/86 

خانوم ِ امیدوار


تو اگر دردی به درمان احتیاجی نیست، نه!

کاش آدم تا ابد احساس بیماری کند.

 

_جواد منفرد


خانوم ِ امیدوار

سلام آقای نیمه ی گمشده :)

تو که هیچ وقت برام نامه نمینویسی اما من ؛ مدام برات مینویسم و میخونم و دعا میکنم تا تو همیشه محکم قدم برداری 

تا هیچ اتفاقی دلت ُنلرزونه ؛ میدونی ؟ من با همه ضعفی که دارم ؛ نمیذارم هیچ وقت بلرزی ! 

چند شبی بود که کابوس میدیدم ؛ از وقتی مامان بزرگ رفت ... کابوس های وحشتناکی میدیدم که از ترس فقط سریع پناه میبردم به آغوش  ِ مامان 

اما الان حالم بهتره ؛ کابوس نمیبینم و شب راحت میخوابم ؛ البته گاهی هم ...

راستی ؛ بیا همدیگر  ُ بی توقع دوست داشته باشیم ؛ من بی توقع دوستت دارم یعنی اگه اطمینان داشته باشم که به هیچ کدوم از آرزوهام نمیرسم ؛ اگه روزی بد بشی ؛ اگه تلخ بشی ؛ اگه همه چی بهم بریزه ؛ اگه دنیا به آخر برسه ....برام مهم نیست  ُ دوستت دارم

بی توقعی توی عشق ، باعث میشه که اگه بخشیدیم از ته ِدل ببخشیم و اگه محبت کردیم واقعاً از ته ِ دل باشه ، البته که گاهی باید توقع هم داشت اما من مطمئنم اینجوری ، بهتر میشه زندگی کرد و لذت برد 

من ُ ببخش که بی ربط و از هر دری حرف میزنم ، ببخش که قشنگ حرف نمیزنم .. راستش قبلا ً میتونستم بنویسم و راحت خیالبافی کنم اما جدیداً حتی یه نامه هم خوب نمینویسم ...

نگران هیچی نباش ، مشکلات بوجود میان تا ما حلشون کنیم 

تو فقط محکم قدم بردار و نگران هیچی نباش :)

از خدا میخوام که همیـــــشه مراقبت باشه :)


خــــــدا حافظت...


_________________________________


 + چقدر بده که حتی یه نامه ی قشنگم ، نمیتونم بنویسم ...


خانوم ِ امیدوار

یه حرفایی توی دلم جمع شده که موندم بگم یا نگم ، اصلاً به کی بگم ، چجوری حتی ! 

همیشه میترسم از تنها موندن توی مشکل ، میگم اصلاً زمین به آسمون بچسبه ولی یه آدم ِمحکم ... یه تکیه گاه ... یکی که بهت دلگرمی بده ...حتی اگه نمیتونه کاری انجام بده ولی حداقل بهت بگه ، نترس منم هستم .. همچین آدمی باشه ....خب زمین به آسمون چسبید که چسبید ، من که غصه نمیخورم چون تنها نیستم !

الان که نمیدونم این غصه ها و این حرفای غصه ساز توی دلمُ به کی بگم ٫ احساس میکنم تنها موندم و دارم سعی میکنم همه چی ُدرست کنم اونم تنهایی ‌‌....

خدایا تو کمکم کن ...

خانوم ِ امیدوار

همیشه دوست داشتم خانه دار باشم ، صبح ها زودتر از همه بیدار بشم و چای ِتازه ، دم کنم . برایت صبحانه آماده کنم و موقع رفتنت به سرکار ، وان یکاد بخوانم و به صورتت فوت کنم .

دوست داشتم همه ی روز فکر بودنت دلم را گرم کند ، آشپزی کنم با عشق به این خانه ، نفس بکشم با عشق به تو ....

دوست داشتم ، ثانیه بشمارم برای آمدنت ، در را خودم برایت باز کنم و آمدنت را هربار طوری خوشحال شوم که انگار اولین بار است.

دوست داشتم تا جایی که زنده ام ، برایت فقط و فقط آرامش داشته باشم . دوست داشتم طوری باشم که هرجا که بودی ، بی تاب ِخانه باشی.



+ بی جهت نوشت بود :) صرفا برای یه چیزی نوشتن :)))

خانوم ِ امیدوار

الان که به عقب برمیگردم ، میفهمم خدا چه لطفی بهم کرده

سخت بود تحمل اون روزا ، سخت بود آرامش توی اون روزا ، سخت بود یه دفعه از بالا پرت بشی پایین ، سخت بود همه چی ...

اما ایستادیم ، همه باهم و محکم ، من توی اون سختی ها صبوری یاد گرفتم ، تحمل یاد گرفتم ، آرامش و امیدواری توی اوج مشکل ُ یاد گرفتم ، خدایا شکرت :) 

خانوم ِ امیدوار

داشتم فکر میکردم اگر همه ی مردان سرزمین من بلد بودند عاشقانه رفتار کنند ، بلد بودند قربان صدقه ی موهای بلند و کوتاه ِ زنشان بروند ، بلد بودند از اینکه لباسهایش چقدر بهش می آید حرف بزنند ، بلد بودند وقت غم آغوششان مرهم اشک های همسرشان باشد ، بلد بودند از آرایش امروزش تعریف کنند ، یواشکی چشمک بزنند و روی هوا بوس بفرستند ، بلد بودند برای زن روبرویشان از قدرت فکرش و افکار قشنگش حرف بزنند .....

اگر همه ی پدران سرزمین من بلد بودند ناز دخترشان را بخرند و لبخند لبخند باشد که تحویل شیرین زندگی بدهند ، بلد بودند با دخترشان در مورد عشق حرف بزنند ، بلد بودند عاشق بودن یاد دخترشان بدهند ، بلد بودند محرم اسرارش باشند ، بلد بودند اشک هایش را پاک کنند ، بلد بودند مدام صورتش را ببوسند ، بلد بودند پشتش باشند تا آخر راه ، بلد بودند وقت دردودل ها اخم نکنند به صورتش ، بلد بودند تعریف کنند از قشنگی چشمهایش ، از قد رعنایش ....


شاید اگر اینطور بود هیچ دختری برای محبت پدرانه اشتباهی عاشق نمیشد و اشتباهی خطا نمیرفت و اشتباهی خودش را حراج نمیکرد

و هیچ زنی ، برای محبت شوهر ، حسود زندگی های دیگران نمیشد و خودش را برای شوهرش میخواست فقط ...


خانوم ِ امیدوار