همیشه دوست داشتم خانه دار باشم ، صبح ها زودتر از همه بیدار بشم و چای ِتازه ، دم کنم . برایت صبحانه آماده کنم و موقع رفتنت به سرکار ، وان یکاد بخوانم و به صورتت فوت کنم .
دوست داشتم همه ی روز فکر بودنت دلم را گرم کند ، آشپزی کنم با عشق به این خانه ، نفس بکشم با عشق به تو ....
دوست داشتم ، ثانیه بشمارم برای آمدنت ، در را خودم برایت باز کنم و آمدنت را هربار طوری خوشحال شوم که انگار اولین بار است.
دوست داشتم تا جایی که زنده ام ، برایت فقط و فقط آرامش داشته باشم . دوست داشتم طوری باشم که هرجا که بودی ، بی تاب ِخانه باشی.
+ بی جهت نوشت بود :) صرفا برای یه چیزی نوشتن :)))