یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

مثلاً مادر پسرکوچولویی باشم که خیلی شبیه پدرش است 

هم چهره و هم رفتآرش شبیه مردی ست که شیرین ترین اتفاق زندگیَم " خودش " است ؛ و هربار با نگاه کردنش ؛ یــآدم می آید که نمیشود شکر این نعمت را به جا آورد ...

از صبح که پدرش میرود ؛ ادای او را در میاورد ؛ مثل او میخندد ؛ حرف میزند ؛ اخم میکند ؛ غر میزند ؛ مثل پدرش بلد است چطور آدم را دیوانه ی خودش کند

وقت آمدن پدرش ، مثل من میشود ولی ، انگآر میخواهد پروآز کند و بال ندارد ...اما هوشش هم مثل پدرش است ، لحظه ی ورود بابا جلو نمی آید تا من به استقبالش بروم بعد خودش را حل میکند توی آغوش گرم و امن بابایش...

موقع اذان ، همه ی ماشین هایش را وِل میکند تا بتواند به پدرش اقتدا کند ، من و پسرم به مردی اقتدا میکنیم که برای هردویمان اسطوره ست .

یواشکی نگاهشان کنم وقتی ادای بزرگترها را در میاورد و کنآر بابا نشسته و بحث میکند ، دلم غش برود برای دومین و سومین مرد زندگیَم .

خانه گرم است با زنی که امیدواری و صبوری بلد است ، عشق ورزیدن را ذاتی بلد است ، مردی که ایستادگی بلد است و بچه هایی که صدای خنده هایشان نشانه ی زنده بودن همه ست ، خانواده ای که پشت هم و همیشگی تا آخر ایستاده اند و به دوربین نگاه میکنند و همیشه سیب میگویند ، از ته ِدل ...

خانوم ِ امیدوار

نظرات  (۱)

۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۳ لولا پالوزا
چه زندگی خوشبختانه ای...
ولی جای دختر خانواده خالی بود :)
پاسخ:
میــآد حالا ، وقـت زیآده :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">