من از مرگ نمیترسم ، از مرده نمیترسم
اما میترسم از لحظه های جیغ و داد و گریه ، قلبم تند میزنه و گریم نمیاد ...دلم میخواد یکی به زور دورم کنه ، تا تنها بشم بعد دلم ُ خالی کنم و برگردم . اما نشد و همیشه وسط همین جیغ و داد ها بودم و دهنم خشک شد و سرم گیج رفت و مامانم نگران شد ، بعد شبش از گریه هام خفه میشدم ....خدایا این بار کمکم کن ....
مامان بزرگم رفت و من دیگه هیچ مامان بزرگ و بابابزرگی ندارم ، به فاصله ی چهار ماه دوتا از عزیزترینارو از دست دادیم
خدایا فقط صبر بده ، فقط صبر
الحمدلله علی کل حال
+ الان دارم از خونه ی تو این پست ُ میزارم مامان بزرگ ، غرق آمرزش بشی الهی ، تورو به جدت کم کاری ِماهارو ببخش و حلالمون کن...