مردهآ خیلی عجیبند .
با وجود همه ی مهربانیِشان ؛ با وجود دست های محکمشان ؛ با وجود آغوش امن و گرمشان ؛ با وجود امنیتی که در حضورشان داری ؛ با وجود صدای گیرا ؛ با وجود زبری دلنشین صورتشان ؛ خیلی اما عجیبند ...
مدت ها دنبال یک زن میدوند و اظهار عشق میکنند و همه ی کوچه ها و خیابان ها را در فراق معشوق میبارند و مدام تضمین خوشبختی میدهند و وقتشان را طوری تنظیم میکنند که در بیست و چهار ساعت ؛ بیست و چهار ساعت در خدمت عزیزشان باشند ؛دیوانه وار عاشقی میکنند و هیچ کس و هیچ چیز جلودارشان نیست ؛ تا بلاخره زن را عاشق میکنند ... زن با همه ی جانش عاشق میشود و از اینجا به بعد داستان شروع میشود ؛ مردها با خیال راحت و با آرامش و بدون اندکی غصه ؛ ساعت ها بی خبر زندگی میکنند و با آرامش و بی دردسر فعالیت های اجتماعیشان را توسعه میدهند و گهگاهی باید حتما با دوست هایشان تفریحات داشته باشند برای سلامتی . با آرامش سر همان زنی که مدتها دنبال عاشق کردنش بودند داد میزنند و بی رحمانه جذبه ی مردانه را به رخش میکشند ؛ با آرامش و بدون غصه در جواب نگرانی های زن عاشق خودشان ؛ میخندند و گاهی با لذت به همه ی دلشوره هایش لبخند ملیح میزنند ؛ دیگر برنامه هایشان را به نظر خودشان جلو میبرند ؛ زندگی را ادامه میدهند حتی شادتر و آزاد تر از قبل بدون حضور حتی معنوی کسی که حالا دیوانه ی محبت هایش شده .
عجیبند نه ؟ تا احساس میکنند طرف مقابلشان کمی عاشق است ؛ بی رحم تر میشوند ؛ دل سنگ تر میشوند حتی ؛ حتی خشم هایشان هم بیشتر میشود ؛ بی خیال تر میشوند و یادشان میرود همیشه ؛ زن ها با همه ی احساس خوشبختی که قبل ورود آنها داشتند ؛ با همه ی استقلال و محبوبیتشان بین همه ؛ حالا تشنه ی محبت آنها هستند ؛ زن های عاشق حتی بیشتر تشنه میشوند ؛ بیشتر صدای آرامبخش و دلگرمی میطلبند ؛ اما مردها انگار هیچ وقت یادشان نمیماند ؛ این زن ِ عاشق و نگران روبه رویشان که دل شکسته اش را به حرمت عشقی که همراه دارد هی بند میزند ؛ همان کسی ست که اگر ثانیه ای دوستش نداشته باشد ؛ زندگی تنها مفهومی که برایش دارد ؛ پوچ است !
منم خانم کوهنوردم .. به منم سر بزن اگه دوست داشتی