یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

کاش میشد بعضی آدمهارا از ته دل دوست نداشت ....

خانوم ِ امیدوار

مثلاً چند سال از زندگی مشترکمان گذشته باشد 

زندگی روال طبیعی خودش را طی کند ، من مادر شده باشم و تو پدر ، وای که چقدر پدر شدن به تو می آید .

دیگر مثل روزهای اول هیجان نداشته باشی، موهای مشکی ات حالا نم نمک سفید بزند ، گوشه ی چشم چپت یک خط ریز افتاده باشد و وقتی که میخندی بیشتر از قبل مرا دیوانه ی خودت کنی ...

صدای زنگ ساعت بیدارم میکند ، به چشم های بسته ات خیره بشوم و نفس عمیقی از سر آرامش بکشم ، صدایت بزنم که نماز را باهم بخوانیم ، لبخند شیرینی بزنی و چشم هایت را باز کنی . بچه ها عاشق نماز خواندن پشت قامت مردانه ات هستند و هر اذان زودتر برایت سجاده پهن کرده اند و منتظرند تا تو الله ُاکبر بگویی ! نگاهشان میکنم و نفس عمیقی از سر آرامش میکشم ، نماز تمام میشد و شبیه تو با بند بند انگشت هایشان ذکر میگویند . 

بوی چای دارچینی توی خانه میپیچد و سفره ی صبحانه را پهن میکنم ، همه دور سفره مینشینیم به چهره های خواب آلود و سفره ی گرم نگاه میکنم و نفس عمیقی از سر آرامش میکشم .

روبه روی آینه می ایستی و لبه ی پیراهنت را صاف میکنی ، نزدیکت میشوم و موهایت و ریش خواستنی ات را مرتب میکنم و لبخندت را در جانم ذخیره میکنم .

پسرمان هم هر روز تو میرسانی مدرسه ، دختر کوچولوی شیرین زبان خانه محکم میبوسدت و به خدا میسپارمت و میروی ...

به عروسک بغل شیرین زبان نگاه میکنم و میروم سمت آشپزخانه ...

و نفسی عمییییق تر از قبل ، از سر آرامش میکشم.



عاشق این تکراری های زندگی میشوم زمانی که تو باشی :)

خانوم ِ امیدوار

اول خودتون ُدر یک جمله تعریف کنید

بعد ، یک جمله درباره ی من بگید ، هرچیزی که تصور میکنین از من

خانوم ِ امیدوار

مامان 

چند بار است که محکم حرف میزنم با تو ، یادم میرود اشک هایت وقتی دلم میگرفت و آغوشت باز میشد 

یادم میرود همه چیز امروز من ، از توست

یادم میرود شب های دلتنگی ، نیمه شب با صدای گریه ات بیدار میشدم و همیشه انقدر مهربان کنار سجاده ات جایم میدادی که عاشق نماز خواندنت بودم

یادم میرود تسبیح سبزی که تند تند تا صبح دور انگشتانت میلغزید و دستی که موهایم را نوازش میکرد

یادم میرود چقدر سختت بود و از مسیر تاکسی تا خانه چقدر الکی خودم را به خواب میزدم تا بغلم کنی

یادم میرود بهانه گیری هایم و کتاب داستان هایی که برای بهانه هایم میخریدی

یادم میرود جایزه هایی که نمیدانستم کجا قایمش میکنی و همیشه بازی هیجان انگیزم پیدا کردنش بود 

یادم میرود چقدر پابه پای دلتنگی ها وغصه هایم تا صبح بالا سرم مینشینی و به یاد بچگی داستان موفرفری قدیمی را میگویی

یادم میرود چقدر مهربانی مامان 

یادم میرود همه ی من را توساختی

من ِفراموشکار ِقدرنشناس را میبخشی ؟

خانوم ِ امیدوار

پسرم 

زمانی که دختری دلش را به تو گره زد ، مسئول میشوی ! مهم نیست در چه شرایطی هستی یا چقدر کار داری ، وظیفه ی تو خیلی سنگین میشود وقتی دختری امیدش را به تو بسته .

عشقت را همینجا نشان بده مامان ، وقتی غرق در کارت میشوی حواست را پرت نکن از او ، چرا که همه ی آدمها زمان بیکاری و آسودگی وقت زیادی برای هم دارند اما هنر عاشق در همین لحظات دشوار است 

پسرم ، دل همسرت را انقدر گرم کن که اگر یه روز با عصبانیت سرش داد زدی و دلش را شکستی ، گرمی که قبلاً به او دادی او را باز به زندگی گرم کند .

پسرم ، من را دوست داشته باش اما نه طوری که سوهان روح او بشوی  ، طوری رفتار کن که هیچ وقت به ذهن عاشق او حتی این فکر که من را ، مادرت را ، حرفهایم را ، به او ترجیح دادی خطور هم نکند ، طوری رفتار کن که مرا دوست داشته باشد .

پسرم ، مرد بودن ، شوهر بودن خیلی سخت ست چون زنی کنارت قرار دارد که تک تک کلمات و حرکات و برخوردهای امروزت ، فردا در چشمانش ، در زبانش جلوه گر میشود ، فردا معترض میشوی که همسرم فقط به بچه ها اهمیت میدهد ، خیلی مراقب باش 

همسرت را با محبتت سیراب کن ، تا چشمان خندانش دل تو را شاد کند و انگیزه و امیدش به تو نشاط بدهد .

خلاصه پسرم ، همه ی اتفاقات دنیا تمام میشوند ، روزها به پایان میرسد ، شب ها صبح میشود ، موهایت سفید میشود ، صورت همسرت پر از چین میشود و ضامن بقای زندگی شما ، فقط محبت و عشق این روزهای توست که اگر همین الان دلش را به خودت و فرداهای کنارت گرم کنی تا ابد ، تا آخر عمر زندگی با کسی نصیبت میشود که مثل جوانیَش شور دارد و عشق دارد و خانه را گرم میکند 

خانوم ِ امیدوار

آدمهای شیرین را میشناسید ؟

یک سری از آدمها هستند که همیشه در نظر دیگران زیبا می آیند ، حتی اول صبح ، حتی آخر شب ! همیشه دلشان میخواهد او هم در بینشان باشد ، حرف که میزند حتی اگر مسئله ی مهمی نباشد همه گوش میشوند برای شنیدنشان ، بچه ها دوستش دارند و بزرگترها همیشه او را با لبخند نگاه میکنند ، همه جا حرف از خوبی اوست ! مثل شیرینی خامه ای میمانند ! آدم از اذیت کردنشان هم لذت میبرد ، از حرص خوردنشان ، ابرو در هم کردنشان .

آدمهایی که عادی تر از همه ی دیگران هستند اما بی اندازه شیرین و دلچسب به نظر می آیند 

این آدمها را میشناسید ؟ 

خانوم ِ امیدوار

قبلن گفته بودم که صداهآ بو دارند ، حالا فهمیدم صدآها علاوه بر بو رنگ هم دارند ، مزه هم دارند 

بعضی صدآها مثل صدای تو ، به جان آدم  مینشینند .

بعضی صداها مثل صدای تو ، آدم را وابسته میکنند ، مثل وقت هایی که بی تاب میشوم و تمآم غصه های دلم با شنیدن تو ، صفر میشوند .

تو ، قبلاً هم میدانستی صدایت آدم را دیوانه میکند ؟ 

میدانستی یک روز صدایت زیباترین موسیقی دنیا میشود در گوش من ؟ 

صدای آبی تو ، آرامشم شده ، صدای تو آبی ست ، بوی آرامش و امنیت میدهد ، صدای تو آبی لاجوردی است ،

صدایت پیراهن تنم میشود ، گیره ی موهایم میشود و حصار دست هایم میشود ، میبینی ؟ تو یک صدا داری و من خودم را برای صدایت کنار گذاشته ام تا تک تک سلول هایم گوش شوند برای شنیدنت !

میشود هیچ وقت .....هیچ وقت صدای آبی لاجوردی ات را از من نگیری ؟

خانوم ِ امیدوار
از بچگی ؛ ناراحتی های روزهآ ؛ حمله های شبانه برایم در پی داشت 
کابوس های بی امانی که حتی نمیگذاشتند دقیقه ای بخوابم ؛ ناله های مداوم و نگاه نگران مامان و دانه های عرق روی پیشانی و نفس نفس زدن ها ؛ کابوس های وحشتناکی که تحمل کردنشان فقط هفت تا جان میخواهد و بس ! اینها همه در حالی ست که اگر روزش که دلم شکست زبان نصفه نیمه ام را به کار بیندازم  و بگویم که آی ایهاالناس ؛ من دلم شکست ؛ حالم بد شد ؛ نفسم بند آمد ؛ دلم گرفت ؛ کمی مهربانی خرج صدا و نگاه و زبانتان کنید خواهشن ! دیگر شب میتوانم با آرامش و بخوابم و انقدر تا صبح اشک نریزم و برای خوابیدنم نذر نکنم !
دیگر حالا عادت کرده ام که اگر روزی ؛ غصه ای در دلم آمد ؛ شب منتظر از خواب پریدن ها و آغوش مامان طلبیدن هآ باشم . منتظر ضربان تند قلبم و نفس های قطع شده باشم ؛ روزهای ناراحتی ؛ میخندم ؛ انگار که هیچ اتفاقی برایم نیفتاده اما شب هایش بلایی به سرم میآورد که آرزو کنم کاش روز بود و زده بودم توی دهن کسی که فلان حرف را زد و فلان کار را کرد . 
خانوم ِ امیدوار
مردهآ خیلی عجیبند . 
با وجود همه ی مهربانیِشان ؛ با وجود دست های محکمشان ؛ با وجود آغوش امن و گرمشان ؛ با وجود امنیتی که در حضورشان داری ؛ با وجود صدای گیرا ؛ با وجود زبری دلنشین صورتشان ؛ خیلی اما عجیبند ...
مدت ها دنبال یک زن میدوند و اظهار  عشق میکنند و همه ی کوچه ها و خیابان ها را در فراق معشوق میبارند و مدام تضمین خوشبختی میدهند و وقتشان را طوری تنظیم میکنند که در بیست و چهار ساعت ؛ بیست و چهار ساعت در خدمت عزیزشان باشند ؛دیوانه وار عاشقی میکنند و هیچ کس و هیچ چیز جلودارشان نیست ؛ تا بلاخره زن را عاشق میکنند ... زن با همه ی جانش عاشق میشود و از اینجا به بعد داستان شروع میشود ؛ مردها با خیال راحت و با آرامش و بدون اندکی غصه ؛ ساعت ها بی خبر زندگی میکنند و با آرامش و بی دردسر فعالیت های اجتماعیشان را توسعه میدهند و گهگاهی باید حتما با دوست هایشان تفریحات داشته باشند برای سلامتی . با آرامش سر همان زنی که مدتها دنبال عاشق کردنش بودند داد میزنند و بی رحمانه جذبه ی مردانه را به رخش میکشند ؛ با آرامش و بدون غصه در جواب نگرانی های زن عاشق خودشان ؛ میخندند و  گاهی با لذت به همه ی دلشوره هایش لبخند ملیح میزنند ؛ دیگر برنامه هایشان را به نظر خودشان جلو میبرند ؛ زندگی را ادامه میدهند حتی شادتر و آزاد تر از قبل بدون حضور حتی معنوی کسی که حالا دیوانه ی محبت هایش شده .
عجیبند نه ؟ تا احساس میکنند طرف مقابلشان کمی عاشق است ؛ بی رحم تر میشوند ؛ دل سنگ تر میشوند حتی ؛ حتی خشم هایشان هم بیشتر میشود ؛ بی خیال تر میشوند و یادشان میرود همیشه ؛ زن ها با همه ی احساس خوشبختی که قبل ورود آنها داشتند ؛ با همه ی استقلال و محبوبیتشان بین همه ؛ حالا تشنه ی محبت آنها هستند ؛ زن های عاشق حتی بیشتر تشنه میشوند ؛ بیشتر صدای آرامبخش و دلگرمی میطلبند ؛ اما مردها انگار هیچ وقت یادشان نمیماند ؛ این زن ِ عاشق و نگران روبه رویشان که دل شکسته اش را به حرمت عشقی که همراه دارد هی بند میزند ؛ همان کسی ست که اگر ثانیه ای دوستش نداشته باشد ؛ زندگی تنها مفهومی که برایش دارد ؛ پوچ است !
خانوم ِ امیدوار

میدونی ، وقتی وسط اسمس دادن خوابم میبره ، و صبح که بیدار میشم میبینم برام شب بخیر فرستادی ، احساس خوبی دارم انگار که شب سرم روی پاهات بوده و داشتیم یه حرف مهم میزدیم و خوابم برده و تو ، ناراحت نشدی و عاشقآنه پتو رو تا زیر گردنم بالا کشیدی و آروم بهم شب بخیر همراه یک بوسه گفتی .

دوس دارم خوابم ببره :)

خانوم ِ امیدوار