یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

۲۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دیدین گاهی یه عمر کنار یکی بودین اما هیچ حسی ندارین ولی به جاش 

یه آدمایی هم هستن که فقط چند ساعت پیششون هستی ولی انقدر شیرین و دوست داشتنی به نظر میان که حاضری همه ی عمر پیشت باشن ، اینا ماهن ، ماه ِ تو آسمون :) 

توی زندگیتون دنبال همچین آدمایی باشین ، که با وجود همه ی نقص ها و عیب ها ، دلنشین به نظر میان ُ حالتون خوب میشه باهاشون ، آدمایی که امیدوارت میکنن ‌‌‌‌‌..


+ قبلاً که بلاگفا بودم انقدر تند تند و پشت سرهم پست نمیزاشتم اما حالا ، انگار حرفام بیشتر شدن :) باید همه رو بگم تا یادم نرفته و ذهنم دوباره خالی نشده ...

خانوم ِ امیدوار

بچه ی کوچیکی که روی دست مامانت بودی و زخم داشتی و مامانت دستش ُ دراز کرد که کمکش کنیم ، امروز برات خیلی غصه خوردم .

کاش میتونستم صدات بزنم و بهت بگم متاسفم که دستام توانایی نداره تا برات همه ی شادی هارو بخره ، کاش میتونستم بغلت کنم و با خودم ببرمت پارک ، بعد باهم بلند بخندیم . کاش میتونستم بهت بگم به من نگاه نکن وقتی از جلوت رد شدم ، باور کن شرمنده ی چشمهای قشنگت شدم .

پسرکوچولو ، برات آرزو میکنم از همه بالاتر بری ، قله بری و بخندی ، زخمی نباشی و دستات بخشنده باشن .‌‌..

دختر کوچولوی جلوی بانک که ازم پرسیدی کی دوباره پیشت میام ، توهم من ُ ببخش ، ناتوانی من ُ ببخش قشنگترین دختربچه ی دنیا ، تو لذت بخش ترین لبخند عالم ُ داری ، با روسری سبز روی سرت و اون وزنه ی جلوی پات و دفتر مشقی که کنارت بود .... 

برای تو هم آرزو میکنم که بزرگ بشی و شاد باشی و معصوم ! که بالا بری و بالا و بالا ...بالاتر از همه ی ما ....

خانوم ِ امیدوار

وقتی میام و آمار وبلاگ ُ نگاه میکنم ، میبینم اینهمه چشم ِمهربون دارن من ُمیخونن ، حس مسئولیت پیدا میکنم ، اینکه هرچیزی ُ ننویسم و حواسم باشه وقت تلف کن ِوقت دیگران نباشم 

وگرنه که انقدر حرف دارم که حساب نداره ، نمیدونم چجوری بگم تا خالی بشم ، پر از حرف نگفته ام ...

خانوم ِ امیدوار

سلام نیمه جان :)

حالت را نمیپرسم چون الان خوبم و این یعنی تو هم خوبی ، آخر هرچند که ما هنوز گمشده ایم اما دلهایمان پیداست ، فقط ما نمیبینیم .

این نامه ها فرصت خوبی ست تا برایت از همه چیز راحت تر بگویم 

می آیی با هم قرار بگذاریم ؟ که قهر نداشته باشیم ، دیروز داشتم فکر میکردم که اگر ما هی قهر کنیم و هی آشتی کنیم محبت بینمان کمی یخ میبندد . من قهر دوست ندارم ، عصبانی که شدی از من  ، اگر دلخور شدی از دستم  قهر نکن ، باشه ؟ سرسنگین باش ، اخم کن و کوتاه جوابم را بده اما قهر نکن ، میترسم از قهر ، بی زحمت سرم داد هم نزن ، خب از داد هم میترسم ... من هم قول میدهم که تا جای ممکن باعث رنجت نشوم .

اگر هم که من دلخور بودم ، شرمنده ام و از الان میخواهم برای آن روزی که دلخور بودم و به رویت آوردم حلالم کنی، آن روز با صدایت زمزمه کن ، شعری ترانه ای ، نمیدانم... فقط بخوان ، با صدای خودت بخوان ...

اگر روزی نامه هایم را خواندی ، برایت میگویم که چقدر سخت بود برای تو نوشتن که نمیدانم چطور فکر میکنی و باید از چه کلماتی استفاده کنم تا ناراحتت نکنم . 

آخ داشت یادم میرفت ، پس قرار میگذاریم قهر نداشته باشیم ! اصلا و در هیچ شرایطی قهر نداشته باشیم ! هر شب روبه رویم بنشین و مینشینم و بگو و میگویم ، همه ی طول روز را از دلمان بیرون میکنیم ، ما نباید هیچ وقت دلهامان رنگ کدورت بگیرد ! باشه ؟

خانوم ِ امیدوار

خواهش میکنم ، خواهش میکنم انقدر از دنیا و نامردیاش ؛ از کثیفی و نامهربونی ننویسین ، حرف نزنین ! باور کنین اینکه مثلا سرکوچه ی شما مردم رعایت نمیکنن و آشغالآ رو توی سطل زباله نمیریزن هیچ ربطی به روزگار نداره ، نمیگم همه چی خوبه و میدونم چقدر فرو رفتیم اما ...

اما ما داریم توی این دنیا زندگی میکنیم ، صبح توی همین دنیا بیدار میشیم و شب توی همین دنیا میخوابیم ، نفس میکشیم ، تفریح میکنیم ،برامون اتفاقات قشنگ میفته ...انقدر هرجا که نشستین از نامردی مردم نگین ، خواهش میکنم سعی کنین قشنگ تر نگاه کنید 

نگاه آدما افکارشون ُشکل میده ، دنیا و روزگار هر چقدرم که بده ، درحال حاضر ما داریم توش زندگی میکنیم ! 

نمیخوام بگم نسبت ب همه چی بی تفاوت باشین یا خدایی نکرده عشق به دنیا داشته باشین ، فقط قصدم اینه که قشنگ فکر کنیم و قشنگ زندگی کنیم که این زنجیره ، زنجیره ی قشنگ بین ها ..‌بزرگتر بشه که برسه به بچه های ما و دیگه توی زمان اونا ، همیشه حرف تلخی دوران نباشه ..

خانوم ِ امیدوار

سلام نیمه ی گمشده ، اسمت را همین میگذارم که تا وقت پیدا شدنت برایم نامعلوم باشی .

این اولین نامه ام به توست ، حالم را اگر بپرسی ، خوبم اگر خوب باشی ! ملالی نیست جز دوری شما ، هوا اینجا حسابی گرم است ولی خب تابستان است وجزو زیبایی ها ! نگران ِمن که نیستی ؟ خواهش میکنم نباش که اگر نگران من باشی فکرت مشغول میشود و ممکن است سرت درد بگیرد و بخواهی بروی مسکن بخوری اما حواست پرت شود و اشتباهی چیز دیگری بخوری ..‌من. هیچ دوست ندارم بخاطر من غصه بخوری :)

از اوضاعم برایت بگویم ، خوب است ، مشکلی ندارم و اصلاً هم دلم شور هیچی را نمیزند فقط گاهی  عصرها مثل سیر و سرکه میشود دلم و میجوشد ، نگران تو میشوم ، نگران خودم و آینده ! 

راستی برایت تعریف کردم بعد از آن توبه ی آخرم خیلی خوددار شدم ؟ خدا کمکم کرد و من خوددار شدم در برابر گناه البته تا حدودی .‌‌..انقدر خوشحالم که خدا فقط خودش میداند ، شاید تو برایم دعا کردی ...

آن روز رفتم وادی السلام ، حیف که دیر می آیی و بابابزرگم را نمیبینی ، مهربان و دوست داشتنی بود و کیف میکرد که برایش چای بریزم در استکان کمر باریک خودش ! همیشه هم میگفت پیشمان بمان باباجان . آن روز که رفتم پیشش بغضم ترکید و برایش گفتم که نگرانم و هیچ کس نگرانیم را نمیفهمد ، گفتم که تنها ماندنم در دلهره ها شکنجه ست برایم ، گفتم الان که دلم شور میزند از آن بالا ، از بهشت برایم صبر بیشتری ارسال کند .

راستی ، من همیشه برایت دعا میکنم ، نذر که میکنم سلامتی و سربلندی توهم مدام ذکر میکنم ، میشود توهم برایم دعا بخوانی ؟ 

من حواسم را جمع کرده ام که نگرانت نکنم ، پس نگران نباش ، مصمم و جدی ... امیدوار و محکم هدفت را دنبال کن ! هرجا که خدا مناسب بداند من را به زندگیت اضافه میکند و تو را هم هدیه میکند به من ...

میشود محکم باشی ؟ فقط تو محکم باش من حواسم به همه چیز هست !


خانوم ِ امیدوار

مثلا من باشم و توباشی ، همه ی زیبایی های دنیا ..‌

باید یک روز با قطار برویم مشهد ، باید ! 

بلیط قطار را با عشق ، تا روز حرکت صدبار ببوسم ، نه اینکه مشهد نرفته باشم ...هیچکدام از آنها به باتو رفتن نمیرسد آخر .

چمدان که نه، ساک کوچکی را پر کنیم و سوار قطار شویم . به رویم بخندی ، بخندم و قطار حرکت کند ...

چند ساعت بعد گل دسته ها را ببینیم ، با هیجان ، با شور نشانت بدهم ، اشک هایم بریزد و دستانت حصار شانه هایم شود .

باید به محض رسیدن اول برویم حرم ، تاکسی روبه روی حرم بایستد ، پیاده شویم ! نگاهت که به گنبدش افتاد قطره های اشک باشد که صورتت را خیس میکند و من تند تند و پشت سرهم تشکر کنم از امام رئوف بخاطر تو ! 

زیارت نامه را باهم بخوانیم و ساعت از نیمه شب خیلی گذشته باشد ، نماز صبح را در حرم بخوانیم .‌‌‌..  .‌‌‌بگذار داستان را همین جا نگهدارم ، بقیه اش را تو در ذهنت بساز ....


برایم مهم نیست کلمات ِعاشقانه اگر نگویی ، جانم و فدایت شوم ها برایم کنار نگذاری ، نگویی دلم تنگ شده ، هیچ کافی شاپی در دنیا با تو نروم و تو روی هیچ صندلی به چشمهام خیره نشی ، همه ی خیابان ها شاهد قدمهایمان نباشند و اصلاً شبیه عاشق هایی نباشی که شنیده اَم ...

برایم مهم است ، که ، باشی ! و دوستم داشته باشی حتی اگر هیچ وقت نگویی..‌. برایم مهم است که مرد ِروزهای سخت باشی و خنده هات مرهم باشد همه ی زخم هارا  ... برایم مهم است که تا آخر مردانه باشی ...

خانوم ِ امیدوار

مثلا مادر دخترک شیرین زبانی باشم که حسابی بابایی ست ، بلد است دلبری کند و خانه ی ساکت را بهشت ِزمینی تبدیل کند :

سفره ی افطار را جمع کنیم ، کنار بابایش دراز بکشد و لوس شود ، بخندد و صدای خنده های پدرش به گوشم برسد 

ساعتی بعد ، روسری مشکی روی سرش را مرتب کنم و چادر مشکیَش را روی سرش بگذارم، ذوق کند و با لهجه ی شیرین کودکانه اش روبه بابا بگوید : بابایی ، الان خدا بیشتر دوسَم داله ؟ پدرش جانم ِکشداری بگوید و محکم ببوسدش ، کتاب دعا را برداریم و برویم تا امشب را احیا کنیم .


بلد نیست هنوز کامل دعا بخواند ، اما دلنشین پایان هر بند جوشن کبیر ، سبحانک ... میگوید ، میگوید و غش میرود دلم برای احساسش .

قرآن را روی سر بگذاریم ، قدش خیلی کوتاهتر از زنانی ست که ایستاده اند ، حواسم برود پی ِمداح و هم نوا شوم با او .... دقایقی بعد چراغ ها روشن میشود و میرویم که منتظر خروج بابا باشیم ، بابا را که میبیند دستش را محکم میچسبد و میبوسد ، عادت دارد همیشه دست بابا را ببوسد . سرش را بلند میکند و میگوید : بابایی دوسِت دارم ...


همین ! شاید باید حرف های زیباتری زده شود ، شاید رویاهای خیلی قشنگ تری باشد برای نوشتن اما...

خانوم ِ امیدوار

کوفه دگر مولا ندارد

زینب دگر بابا ندارد 




رفتی خیال دشمن تو گشت راحت

در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد

فکری به حال روزگار دخترت کن

در روزهایی که حرم سقا ندارد


+ امان از دل زینب .‌.
خانوم ِ امیدوار

 ‌ وقتی حرفی برای گفتن ندارید، بگین ، حرفی ندارم !

وقتی حرفی برای گفتن ندارید و سعی دارید طرف مقابل ُ گول بزنین و عاشقانه بهش نگاه کنین و بگین : عزیییییزم تو برام حرف بزن ! اگر خیلی ساده باشه باور میکنه و با عشق ، درک کنید لطفاً ، با عشق براتون حرف میزنه و فکر میکنه شما دارین با حوصله و علاقه گوش میدین‌

اگر هم که ساده نباشه ، میفهمه و نسبت بهتون سرد میشه !

همدیگه رو گول نزنین ، برای شادی و آرامش هم تلاش کنین اما گول نزنین ، بزارین رابطه تون تا همیشه ادامه دار باشه ....

خانوم ِ امیدوار