یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

مثلا مادر دخترک شیرین زبانی باشم که حسابی بابایی ست ، بلد است دلبری کند و خانه ی ساکت را بهشت ِزمینی تبدیل کند :

سفره ی افطار را جمع کنیم ، کنار بابایش دراز بکشد و لوس شود ، بخندد و صدای خنده های پدرش به گوشم برسد 

ساعتی بعد ، روسری مشکی روی سرش را مرتب کنم و چادر مشکیَش را روی سرش بگذارم، ذوق کند و با لهجه ی شیرین کودکانه اش روبه بابا بگوید : بابایی ، الان خدا بیشتر دوسَم داله ؟ پدرش جانم ِکشداری بگوید و محکم ببوسدش ، کتاب دعا را برداریم و برویم تا امشب را احیا کنیم .


بلد نیست هنوز کامل دعا بخواند ، اما دلنشین پایان هر بند جوشن کبیر ، سبحانک ... میگوید ، میگوید و غش میرود دلم برای احساسش .

قرآن را روی سر بگذاریم ، قدش خیلی کوتاهتر از زنانی ست که ایستاده اند ، حواسم برود پی ِمداح و هم نوا شوم با او .... دقایقی بعد چراغ ها روشن میشود و میرویم که منتظر خروج بابا باشیم ، بابا را که میبیند دستش را محکم میچسبد و میبوسد ، عادت دارد همیشه دست بابا را ببوسد . سرش را بلند میکند و میگوید : بابایی دوسِت دارم ...


همین ! شاید باید حرف های زیباتری زده شود ، شاید رویاهای خیلی قشنگ تری باشد برای نوشتن اما...

خانوم ِ امیدوار

کوفه دگر مولا ندارد

زینب دگر بابا ندارد 




رفتی خیال دشمن تو گشت راحت

در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد

فکری به حال روزگار دخترت کن

در روزهایی که حرم سقا ندارد


+ امان از دل زینب .‌.
خانوم ِ امیدوار

 ‌ وقتی حرفی برای گفتن ندارید، بگین ، حرفی ندارم !

وقتی حرفی برای گفتن ندارید و سعی دارید طرف مقابل ُ گول بزنین و عاشقانه بهش نگاه کنین و بگین : عزیییییزم تو برام حرف بزن ! اگر خیلی ساده باشه باور میکنه و با عشق ، درک کنید لطفاً ، با عشق براتون حرف میزنه و فکر میکنه شما دارین با حوصله و علاقه گوش میدین‌

اگر هم که ساده نباشه ، میفهمه و نسبت بهتون سرد میشه !

همدیگه رو گول نزنین ، برای شادی و آرامش هم تلاش کنین اما گول نزنین ، بزارین رابطه تون تا همیشه ادامه دار باشه ....

خانوم ِ امیدوار

من کم زیاد داشتم ، البته همه ی آدمها از نظر خودشان کم زیاد دارند ، روزهای سخت باعث شد حداقل قناعت را یاد بگیرم ، وقت احتیاج سکوت کردم و سعی کردم که به روی خودم هم نیاورم ، عقده ای نبودم ، والله که عقده ای نیستم و هیچ وقت حسرت چیزی را نخوردم ...

دو روز پیش برای اولین بار در عمرم ، برای اولین و تلخ ترین بار حسادت کردم ، تمام زندگی مراقب بودم در برخورد با آدمها حسود نباشم ٫ مراقب بودم که به نظرم حسادت خانمان سوز است اما ..‌‌. حسادت کردم به کسی که برایش بهترین هارا میخواهم ، برای شاید ۵ ثانیه و یا ۱۰ ثانیه ...

بعد سرم را پایین انداختم و بغض کردم ، جوابی برای اشک هایم نداشتم اگر میدید ، بلافاصله خداحافظی کردم.

حالم بد شد ، از خودم ! حسودی نکرده بودم تابحال ، چطور باید برایش توضیح داد که برایم خیلی بیشتر از خیلی ها گران بود اولین حسادت عمرم...

حالا اینجا نشسته ام و داستان ِ اولین حسادت ِدختری را مینویسم که هیچ وقت فکرش را هم نمیکرد به این موضوع حسود شود

بعضی اوقات اولین تجربه ها ، تلخ ترین میشود ! مثل تجربه ی اولین حسادت ....

خانوم ِ امیدوار

 مثلاً من باشم و تو باشی و یک شب ِ حسابی مهتابی ! زیر ِ نور ِ ماه روی ایوان ِ گل گلی ِ خانه مان نشسته باشیم ُ و چای بنوشیم . به صورت ِ غرق ِ مهربانیت خیره بشوم و هِی دلم ضعف برود برای ته ریش ِ مردانه ات , سرم را رو به آسمان کنم و از ته ِ ته ِ دلم خدا را ببوسم برای داشتنت :)

 

سفره ی کوچک ِ سحری را پهن کنم ، چشمان ِ خسته و خوابالودت دلم را بکشد که صبح تا شب با زبان ِ روزه کار میکنی و آخ هم حتی نمیگویی ! مثل ِ همیشه حواست هست که از غذایم که میدانم خیلی خوب نشده تعریف کنی ؛ آخرین لقمه را که قورت دادی لبخند بپاشی به رویم و بعد از چند دقیقه صدای ِ آرام بخشت کل ِ خانه را بردارد وقتی میگویی " الهم انی اسئلک من بهائک باَبهاه ُ " من هم اشک میریزم آنجا . نمازم را به قامت ِ مردانه ات اقتدا کنم و صدای الله اکبرت تنم را به رعشه بندازد . بعد از نماز وقتی دستانت تسبیح ِ ذکرهایت شده بیایم نزدیکت با همان چادرسفیدم که گل های ریز ِ آبی و قرمز دارد ؛ سرم را روی پایت بگذارم و بند بند ِ انگشتانت را بوسه باران کنم ! 

حوایت میشوم ؛ ثانیه به ثانیه حوایت میشوم اگر مرد باشی کنار ِ دلم ! 

خانوم ِ امیدوار

ممنون مامان ، تو به من یاد دادی همیشه شاکر باشم ، وقت خوشی و ناخوشی شکر کنم . تو به من یاد دادی گِله نکنم ، شکایت نکنم ، تو گفتی همیشه بگم خدایا هرچی که تو میخوای . تو یادم دادی امیدواری ُ یادم دادی ناامید نباشم ، تو یادم دادی راحت معذرت بخوام ، تو یادم دادی  همیشه لبخند بزنم ، تو گفتی زن باید پشت ِ شوهرش باشه ، تو خدا رو به من نشون دادی ، کمک کردی بشناسمش ، تو گفتی سختی ها امتحانه ، تو گفتی همراه هر سختی آسونیه ، تو ...مامان تو گفتی از رحمت خدا ناامید نباشم ، من باید مثل تو باشم ، مثل تو مامان باشم ، مثل تو دوست باشم  ، خواهر باشم ، همدم باشم ، راهنما باشم ، مثل تو معلم باشم ، مامان من همیشه مدیونتم ...

 

 

 

خانوم ِ امیدوار

دوست دارم زن باشم ، دغدغه ام آزادی نباشد ، شعار نباشد ، زن باشم

دوست دارم خستگی هایت را درمان باشم ، محرم باشم و مرهم . دوست دارم زن باشم ، همان زن قدرتمندی که میتواند خانه را بهشت و جهنم کند ، دوست دارم فقط برای تو دیده شوم ، با تو بخندم و باتو اشک بریزم ، اتفاقات ِتلخ را کنار تو تحمل کنم و شیرینی ها را همراه تو بچشم .دوست دارم تکیه گاه باشم برایت ، برای تو که با اطمینان تکیه میکنم بهت ، دوست دارم زن بودنم کنارت معنا شود 

دوست دارم برایت آرامش باشم ، دوست دارم خوشبخت باشی کنارم ...

خانوم ِ امیدوار

اینجا ؛ در این ازدحام ، در این شلوغی ِ وحشتناک فقط صدای ِ آرامبخشت وقتی بیت ِ غزلی را عاشقانه میخوانی و یا مثلاً از ته ِ خانه داد میزنی " نگیر خرده بر این بیت های سر در گم /که بی تو شاعر خوبی نمیشوم خانم!" وقتی موهایم را شانه میزنم روبه روی آینه ی قدی و تو کنارم می ایستی ، با همان صدای ِ دوست داشتنی میگویی " زنجیر گیسویت دلم را کرده درگیـر /ای قاتل زنجیره ای کشتار بس نیست؟ " آرامم میکند . من صدای دیوانه کننده ات را بیشتر از دوستت دارم ها ؛ بیشتر از نوازش ها ؛ بیشتر از همه ی عاشقانه های دنیا دوست دارم ... اگر روزی دلیل ِ انتخابم را نفهمیدی ، صدای ِ خودت را گوش بده ! + رویا بود یا شاید هم آرزو ؛ نمیدانم اما هرچه هست ، واقعیت نیست ...

خانوم ِ امیدوار

من میگویم زندگی کردن مهارت میخواهد ، باید بلد باشی که لحظه ای بودن را ، راحت بخندی و راحت ببخشی ، بخشش ، اکثر مردم بلد نیستند ببخشند و این را وقتی میفهمی که وقتی دارند از امروز برایت تعریف میکنند ناگهانی بین حرفهایشان میگویند : مثل تو که اون روز اون حرف ُزدی ، انقد ناراحت شدم اون روز ولی بخشیدمت . من میگویم بلد نیست ببخشد کسی که بخشید ، یعنی انقدر با خودش کنار آمد که این مسئله را حل شده بداند و نخواهد هی به رویت بیاورد.

مهربانی هم بلدی میخواهد ،  باور کنید باید برای مهربان بودن باید دلتان مهربان باشد که اگر نباشد و بلد نباشید ، نمیتوانید بین مهربانی و محبت و عشق و دلسوزی و ترحم فرقی قائل شوید و دل میشکنید ، مهربان نباشید اگر بلد نیستید.

اگر بلد نیستید لبخند بزنید ، اگر همه ی لبخندهایتان برای دلخوشی دیگران است ، پس لبخند هم نزنید ، آن وقت میتوانید از اینکه لبخندهای از روی مثلاً صمیمیت تبدیل شود به پوزخند و نیشخند و تیر شود وسط قلب کسی جلوگیری کنید 

باور کنید وقتی کاری را بلد نیستید و فقط ادایش را در می اورید مثل لخظه ای است که بدون هیییچ اطلاعاتی برگه ی امتحانتان را پر میکنید ، برگه سیاه میشود اما نمره « صفر » است . 

من نمیخواهم بگویم که نباید مهربان باشیم و محبت کنیم ، نه  ، باید تمرین کنیم فقط و حواسمان باشد که تمرین کردنمان به قیمت های سنگین تمام نشود ، حواسمان به آدمهایی باشد که نمیشود برایشان توضیح داد ما درحال تمرین هستیم و تا قله بسی پله هست ...

فقط حواسمان باشد وسط تلاشمان برای خوب شدن ، دل نشکنیم ....

خانوم ِ امیدوار

برای شروع هیچ وقت دیر نیست ، میخوام دوباره بنویسم . بلاگفا همه ی اون چیزایی که با حس های خوب و بد نوشتم ُ پروند ، مهمه ؟ نه ...مهم اینه که من الان اینجام تا شروع کنم 


خانوم ِ امیدوار