سلام آقای نیمه
امیدوارم خوب باشی ، من که خوب نیستم ، تو که غریبه نیستی هرچند فاش کردن گناه خودش یک گناه است اما فاش میکنم تا از عذاب وجدان راحت شوم ، راستش من دوتا گناه کردم و حالا حسابی پشیمانم ، اولی قضاوت نابجایی بود که منجر به تهمت و غیبت شد و دومی هم راستش ، خجالت میکشم اما در این آشفته بازار یکم ، فقط چند دقیقه ناامید شدم .
الان که اینها را برایت مینویسم خودم خیلی پشیمانم و قرار است دوساعت دیگر بروم حلالیت بگیرم.
اصلا میدانی ؟ فقط تقصیر توست که نمی آیی تا کمک کنی گناه نکنم !
این روزها همه چیز بهم ریخته است ، مامان بزرگ با مرگش همه را پریشان کرده ، امیدوارم خدا بهشت را زیر پاهایش قرار دهد
راستی ! دیشب خواب دیدم مشهد رفته ام ، خواب دیدم که تمام لباسهایم را به ضریحش میمالم و تبرک میکنم ، تعبیرش این بود که حاجت روایم میکند .
آقای نیمه ی عزیز ، آشفتگی نامه ام را به آشفتگی اینروزهایم ببخش فقط باید با تو کمی حرف میزدم که حالم بهتر شود ، آن روز که مادربزرگ رفت ، من با خودم گفتم اگر من بروم چه میشود ؟ تو چه میکنی ، مامان ...وای مامان حتما خودش را میکشد بعد فکر کردم بابا چه میشود ، من همدم این دونفر هستم ، بعد یاد بچه هایم افتادم ، یاد حسینم که قرار است حافظ کل قرآن شود ، اوهم حتما خیلی غصه میخورد ...انقدر این خیال را جلو بردم که فکر کردم واقعا من مرده ام .
خب دیگر من باید بروم ، خسته هستم و پر از آشفتگی ...اما ایمان دارم و امیدوارم که همه چیز خوب میشود چون ما خدارا داریم پس تو هم غصه نخور ، نمیدانم در چه حالی هستی اما از خدا برایت ایمان و امنیت و قدمهای استوار آرزو میکنم ، دعا میکنم سربلند باشی مرد ِمن :)