یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

۲۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام آقای نیمه

امیدوارم خوب باشی ، من که خوب نیستم ، تو که غریبه نیستی هرچند فاش کردن گناه خودش یک گناه است اما فاش میکنم تا از عذاب وجدان راحت شوم ، راستش من دوتا گناه کردم و حالا حسابی پشیمانم ، اولی قضاوت نابجایی بود که منجر به تهمت و غیبت شد و دومی هم راستش ، خجالت میکشم اما در این آشفته بازار یکم ، فقط چند دقیقه ناامید شدم .

الان که اینها را برایت مینویسم خودم خیلی پشیمانم و قرار است دوساعت دیگر بروم حلالیت بگیرم.

اصلا میدانی ؟ فقط تقصیر توست که نمی آیی تا کمک کنی گناه نکنم ! 

این روزها همه چیز بهم ریخته است ، مامان بزرگ با مرگش همه را پریشان کرده ، امیدوارم خدا بهشت را زیر پاهایش قرار دهد 

راستی ! دیشب خواب دیدم مشهد رفته ام ، خواب دیدم که تمام لباسهایم را به ضریحش میمالم و تبرک میکنم ، تعبیرش این بود که حاجت روایم میکند .

آقای نیمه ی عزیز ، آشفتگی نامه ام را به آشفتگی اینروزهایم ببخش فقط باید با تو کمی حرف میزدم که حالم بهتر شود ، آن روز که مادربزرگ رفت ، من با خودم گفتم اگر من بروم چه میشود ؟ تو چه میکنی ، مامان ...وای مامان حتما خودش را میکشد بعد فکر کردم بابا چه میشود ، من همدم این دونفر هستم ، بعد یاد بچه هایم افتادم ، یاد حسینم که قرار است حافظ کل قرآن شود ، اوهم حتما خیلی غصه میخورد ...انقدر این خیال را جلو بردم که فکر کردم واقعا من مرده ام .

خب دیگر من باید بروم ، خسته هستم و پر از آشفتگی ...اما ایمان دارم و امیدوارم که همه چیز خوب میشود چون ما خدارا داریم پس تو هم غصه نخور ، نمیدانم در چه حالی هستی اما از خدا برایت ایمان و امنیت و قدمهای استوار آرزو میکنم ، دعا میکنم سربلند باشی مرد ِمن :)


خانوم ِ امیدوار

الان بنده خرکیف هستم

بسی دچار خودشیفتگی هم هستم زیرآ :

موقع خداحافظی فامیل مسافر ، آشنایی که خیلی کم همدیگرو میبینیم ، توی جمع سی چهل نفری ، بعد از خداحافظی با همه دست بنده ، بله شخص ِبنده رو گرفت و گفت : تو خیلی دوس داشتنی هستیا ،ذکر خیرت همه جا هست ، من خیلی دوستت دارما ...و بعد چشمک کوتاهی حواله کرد 

خدا خییییرش بده ، خداااااا خوشگلش کنه ، خدا پولدارش کنه ، چمیدونم هرکاری لازمه کنه که من ُخرکیف کرد ، آخه اصلن اهل اینحرفا نیست 

و اینگونه ملت ، همه به خود میبالند با وجود من 

و اینگونه زندگی ، با من عسل میشود


خودشیفته هم خودتونین، چیه فقط همه جا باید از دیگران تعریف کنم ؟ ، دیگه همه جا که نمیشه تواضع داشت :)))

خانوم ِ امیدوار

تابستون باشه و تا دیروز ماه رمضون بوده باشه و هوا به شدت گرم ، که میشد دقیقا پخت توش 

امروز هوا که نزدیک غروب میشه ، ابری میشه و بارون میاد 

یعنی خدا ، مهربون تر از تو مگه هست ؟

امید ُ چه قشنگ نشونمون میدی ....

خانوم ِ امیدوار

من از مرگ نمیترسم ، از مرده نمیترسم 

اما میترسم از لحظه های جیغ و داد و گریه ، قلبم تند میزنه و گریم نمیاد ...دلم میخواد یکی به زور دورم کنه ، تا تنها بشم بعد دلم ُ خالی کنم و برگردم . اما نشد و همیشه وسط همین جیغ و داد ها بودم و دهنم خشک شد و سرم گیج رفت و مامانم نگران شد ، بعد شبش از گریه هام خفه میشدم ....خدایا این بار کمکم کن ....

مامان بزرگم رفت و من دیگه هیچ مامان بزرگ و بابابزرگی ندارم ، به فاصله ی چهار ماه دوتا از عزیزترینارو  از دست دادیم 

خدایا فقط صبر بده ، فقط صبر 

الحمدلله علی کل حال 



+ الان دارم از خونه ی تو این پست ُ میزارم مامان بزرگ ، غرق آمرزش بشی الهی ، تورو به جدت کم کاری ِماهارو ببخش و حلالمون کن...

خانوم ِ امیدوار

آدمهای سفید و آبی را دوست دارم 

آدمهای مهربان ُ آرامبخش ُ صمیمی 

آبی ها را از لحن صحبتشان بشناسید سفید ها را از نگاهشان ...

خانوم ِ امیدوار

مثلا من باشم و تو باشی و عشق 

دعوا کرده باشیم ...نه ! دعوا که نه فقط یک بحث کوچک بود که دلخور شده ایم از هم ، دیگر لبخند نمیزنی  و اتفاقات امروزت را برایم نمیگویی . صدای اذان که آمد سجاده ات را پهن کنی و منتظر من نباشی تا بیایم ، نماز مغرب را شروع کنی ، چادر نماز را سرم کنم و الله اکبر بگویم ، حواسم پرت تو شود ، دوباره و چند باره ، نمیشود . چادر را روی سجاده بگذارم و بیایم روبه رویت بنشینم ، چشمهایت بسته باشد و سرت بالا  ، تسبیحت بین انگشتانت میچرخد و زمزمه میکنی ، چهره ی اخمی َت هم دلنشین است ، دستت را بگیرم و چشمهایت باز شود و با تعجب نگاهم کنی تند و پشت سرهم بگویم « دوسِت دارم دوسِت دارم دوسِت دارم ...» تا نفسم بگیرد . دستت را ول نکنم که پیامبرم توصیه کرده دست همسرت را بگیر وقت ناراحتی و بگو این دست تو در دست من است تا حلالم کنی و ببخشی ، دستت را ول نکنم و بگویم: بــبــخـ ..نگذاری جمله ام تمام شود ، لبخند یواشی بزنی و پیشانیَم گرم شود ...

حالا حواسم جمع است و الله اکبر را میگویم...


+ ذلیل نیستم ، اما به نظرم رابطه ی عاشقانه و محبت زن و مرد نباید واسه ذلیلی و سروری ، حتی یکم خدشه دار بشه ...

خانوم ِ امیدوار

خدایا ، من راضی َم به رضای تو 

هرچی که میخواد بشه ، هرچی ...

خدایا دیگه از هیچ اتفاق بدی دلم نمیلرزه 

ممنون که خودتو تو قلبم آوردی 

ممنون که حالا میتونم محکم بگم راضیم به رضای تو 

این پاداش ِ کدوم کارم بود ؟ من که کار خوب نداشتم ...

بهترین و بهترین هدیه ی عمرم بود خدا ، دلم دیگه نمیلرزه 

تو هستی ...

لاحول و لا قوة الا بالله

الحمدلله علی کل حال 

خانوم ِ امیدوار

سلام آقای نیمه

حال مامان بزرگ خوب نیست ، یعنی دکترها گفته اند پارکینسون است ، میدانی ؟ من ناراحتم که مریض است اما میگویم خدایا شکرت که دکتر میتوانست خبرهای بدتری بدهد اما تو با بخشندگیَت نخواستی .

توهم برایم نامه مینویسی ؟ کاش کمی بیشتر از تو میدانستم ، رنگ موها و چشمهایت برایم مهم نیست خیلی ،  دوست داشتم بدانم چطور فکر میکنی ،  دوست داشتم یک روز ، نامه ای از تو به دستم میرسید .

راستی پیشاپیش ممنون که بخاطر من کار میکنی تا زندگیمان بچرخد‌ و محتاج خلق خدا نباشیم ، اما خیلی به خودت فشار نیار ، دوست ندارم مریض بشی ، باور کن برای من مهم نیست کدام خانه ، خانه ی آرزوهایم باشد ، مهم بودن تو درون آن خانه ست .

حداقل یک شب به خوابم بیا و یکم از خودت بگو ، راستش من تورا تصور نمیکنم هیچ وقت ، فقط با خیالی از تو که برایش دست و پا هم تصور نکرده ام حرف میزنم ، اینطوری راحتم که بعدها خاطرت آزرده نشود که قبلا جور دیگری بودی توی ذهنم .

روزها پشت سرهم تمام میشوند و زندگی ادامه دارد ، چی ؟ حال من چطور است ؟ بازهم نگران من شدی ؟ من خوبم ، باور کن خوبم .

خب دیگر نامه به اتمام رسید . دیگر سفارش نمیکنم ، مراقب خودت باش و فعلا هم غصه نخور ، تا وقتی من بیایم و آن وقت دوتایی برای همه ی مشکلات راه حل پیدا میکنیم :)

تا نامه ی بعد ، خدا حافظت

خانوم ِ امیدوار

کاش صدایم برایت آرامبخش باشد 

خانوم ِ امیدوار

هر وقت توی زندگیتون ، به مرحله ای رسیدین که صبح با فکر کسی بیدار شدین که شب با همون فکر خوابیدین و تمام روز بدون دلیل ، با دلشوره حتی فکرتون مشغول بود و اینکه ... هیچ وقت نتونین تصورش کنین توی ذهنتون ...شک نکنید خدا داره بهتون عشق هدیه میده  ، غصه نخورین و نگران نباشین 

فقط درست عاشق باشین ...


+ منم خیلی دلم میخواد عاشق بشم ، یه عشق زمینی که تا آسمون همراهم باشه ، یه عشق آروم کننده ، برام مهم نیس که دردسر داشته باشه یا نه ، دوست دارم عاشق باشم و برای عشقی که دارم تلاش کنم ، برام دعا کنین :)

خانوم ِ امیدوار