یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

از بچگی ؛ ناراحتی های روزهآ ؛ حمله های شبانه برایم در پی داشت 
کابوس های بی امانی که حتی نمیگذاشتند دقیقه ای بخوابم ؛ ناله های مداوم و نگاه نگران مامان و دانه های عرق روی پیشانی و نفس نفس زدن ها ؛ کابوس های وحشتناکی که تحمل کردنشان فقط هفت تا جان میخواهد و بس ! اینها همه در حالی ست که اگر روزش که دلم شکست زبان نصفه نیمه ام را به کار بیندازم  و بگویم که آی ایهاالناس ؛ من دلم شکست ؛ حالم بد شد ؛ نفسم بند آمد ؛ دلم گرفت ؛ کمی مهربانی خرج صدا و نگاه و زبانتان کنید خواهشن ! دیگر شب میتوانم با آرامش و بخوابم و انقدر تا صبح اشک نریزم و برای خوابیدنم نذر نکنم !
دیگر حالا عادت کرده ام که اگر روزی ؛ غصه ای در دلم آمد ؛ شب منتظر از خواب پریدن ها و آغوش مامان طلبیدن هآ باشم . منتظر ضربان تند قلبم و نفس های قطع شده باشم ؛ روزهای ناراحتی ؛ میخندم ؛ انگار که هیچ اتفاقی برایم نیفتاده اما شب هایش بلایی به سرم میآورد که آرزو کنم کاش روز بود و زده بودم توی دهن کسی که فلان حرف را زد و فلان کار را کرد . 
خانوم ِ امیدوار
مردهآ خیلی عجیبند . 
با وجود همه ی مهربانیِشان ؛ با وجود دست های محکمشان ؛ با وجود آغوش امن و گرمشان ؛ با وجود امنیتی که در حضورشان داری ؛ با وجود صدای گیرا ؛ با وجود زبری دلنشین صورتشان ؛ خیلی اما عجیبند ...
مدت ها دنبال یک زن میدوند و اظهار  عشق میکنند و همه ی کوچه ها و خیابان ها را در فراق معشوق میبارند و مدام تضمین خوشبختی میدهند و وقتشان را طوری تنظیم میکنند که در بیست و چهار ساعت ؛ بیست و چهار ساعت در خدمت عزیزشان باشند ؛دیوانه وار عاشقی میکنند و هیچ کس و هیچ چیز جلودارشان نیست ؛ تا بلاخره زن را عاشق میکنند ... زن با همه ی جانش عاشق میشود و از اینجا به بعد داستان شروع میشود ؛ مردها با خیال راحت و با آرامش و بدون اندکی غصه ؛ ساعت ها بی خبر زندگی میکنند و با آرامش و بی دردسر فعالیت های اجتماعیشان را توسعه میدهند و گهگاهی باید حتما با دوست هایشان تفریحات داشته باشند برای سلامتی . با آرامش سر همان زنی که مدتها دنبال عاشق کردنش بودند داد میزنند و بی رحمانه جذبه ی مردانه را به رخش میکشند ؛ با آرامش و بدون غصه در جواب نگرانی های زن عاشق خودشان ؛ میخندند و  گاهی با لذت به همه ی دلشوره هایش لبخند ملیح میزنند ؛ دیگر برنامه هایشان را به نظر خودشان جلو میبرند ؛ زندگی را ادامه میدهند حتی شادتر و آزاد تر از قبل بدون حضور حتی معنوی کسی که حالا دیوانه ی محبت هایش شده .
عجیبند نه ؟ تا احساس میکنند طرف مقابلشان کمی عاشق است ؛ بی رحم تر میشوند ؛ دل سنگ تر میشوند حتی ؛ حتی خشم هایشان هم بیشتر میشود ؛ بی خیال تر میشوند و یادشان میرود همیشه ؛ زن ها با همه ی احساس خوشبختی که قبل ورود آنها داشتند ؛ با همه ی استقلال و محبوبیتشان بین همه ؛ حالا تشنه ی محبت آنها هستند ؛ زن های عاشق حتی بیشتر تشنه میشوند ؛ بیشتر صدای آرامبخش و دلگرمی میطلبند ؛ اما مردها انگار هیچ وقت یادشان نمیماند ؛ این زن ِ عاشق و نگران روبه رویشان که دل شکسته اش را به حرمت عشقی که همراه دارد هی بند میزند ؛ همان کسی ست که اگر ثانیه ای دوستش نداشته باشد ؛ زندگی تنها مفهومی که برایش دارد ؛ پوچ است !
خانوم ِ امیدوار