دلم تنگ روزهای بچگی ست ، وقت هایی که چشم هایم را میبستم و قاصدک فوت میکردم به هوا .
زمانی که نهایت دلشوره هایم امتحان فردا بود ، دلم تنگ زمانی ست که صورت مادرم انقدر چین نداشت و قلب بابا انقدر نمیگرفت .
دلم تنگ روزهایی ست که نذرهایم صلوات به سبک خودم با تسبیح سبز مامان بود و همیشه حاجت روا میشدم و با ذوق و شوق برای همه میگفتم .
دلم حتی برای غذاهای یواشکی که درست میکردم هم تنگ شده و آبغوره را با ماست قاطی میکردم و همه را مجبور به خوردنش میکردم
دلم برای بچگی تنگ شده ، برای همه ی غم و شادی هایش ....