یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

یک دهن برایم میخوانی ؟

صدایت بوی عشق میدهد

از بلاگفا فرار کردم ، نوشتن ُ اونجا شروع کردم
اما گاهی واقعاً هیچ راهی نیست ....
+
ساکت نباشید و نظراتتون ُبگین

خونه ی اولم : hessminevisad.blogfa.com

پیوندهای روزانه
پیوندها

دوران نوجوانی و حتی کمی قبل تر ؛ هر وقت خسته بودم ؛ کسل بودم ؛ بی حوصله بودم ؛ عصبی و نگران بودم ؛ دل شکسته بودم سریع حمله میکردم به آشپزخونه و هرچی دم دستم میومد قاطی میکردم و آشپزی میکردم !

ساعت ها توی آشپزخونه میپختم و میشستم و اشک میریختم !

ظرفای کثیف شده رو با شدت میشستم و همه ی صورتم کفی میشد از بس اشک هارو با دستای کفی پاک میکردم ...

بعدازظهر میشد و مامان بیدار میشد و میومد آشپزخونه ! من تکیه داده به یخچال کنار ظرف غذای آماده شده نشسته بودم ؛ میخندید و آغوشش ُ باز میکرد . میگفت : بهتر شدی ؟

حالا هم به عادت همون موقع ها ؛ وقتی دلگیرم و خسته و بی حوصله ؛ بدون اینکه حواسم باشه تند تند همه ی مواد رو قاطی میکنم و سعی میکنم به این فکر کنم که من هم دارم پخته میشم ؛ دارم شکل میگیرم ؛ دارم کامل میشم , باید تحمل کنم تا لحظه ی پخته شدنم برسه...

خانوم ِ امیدوار

نظرات  (۱)

توصیف زیبایی بود
پاسخ:
ممنونم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">